امروزه ما داریم با این پدیده مواجه میشویم که هنرها در سراسر جهان تلاش میکنند تا خود را به مخاطبان جوان عرضه کنند. فکر میکنید هنر خوشنویسی چطور میتواند برای مخاطبان جوان که به دنبال یک تعالی و هیجان در هر اثر هنری هستند، جذاب باشد؟ آیا باید هنر خوشنویسی به نوعی خودش را روزآمد کند یا اینکه اصلاً نیاز نیست که لزوماً خوشنویسی برای هر مخاطبی قابل توجه و دلنشین باشد؟
به نظر من سؤال خیلی جالبی است که واقعاً خونشنویسی چطور میتواند برای قشر جوان جذابیت خودش را انعکاس دهد و به نمایش بگذارد. البته هر چه که زمان میگذرد فکر میکنم به علت تنوع موارد متعددی که هنرمندان خوشنویس میتوانند به آنها بپردازند، تا حدودی جایگاه خوشنویسی را تحت تأثیر قرار داده است. چند سال پیش و دوران قبل که کلاسهای مختلفی برای بچهها وجود نداشت، من یادم هست که جوانهای ما کشش بیشتری نسبت به خوشنویسی نشان می دادند.
الآن که کلاسهای مختلف مثل کامپیوتر، زبان انگلیسی، ورزش و موسیقی برای بچه ها هست و وقت آنها به درستی صرف این کلاسهای متعدد میشود، برای خوشنویسی که در واقع یک جنبهی معنوی صرف و آرامش روحی- روانی مطلق دارد فرصتی باقی نمیماند و بچهها دیگر به دنبال این آرامش نیستند. در واقع بچهها دیگر به دنبال این آرامش نیستند. در واقع بچهها براساس سن و سال و انرژی که در آنها وجود دارد، به دنبال موارد دیگر میروند. ضمن اینکه به این نتیجه رسیدهاند و یا بزرگترها به آنها میگویند که این کار مثلاً درآمدی ندارد که بتوانند زندگی خودشان را از طریق آن بگذرانند، حداقل این هنر را در اولویت اول قرار نمیدهند که این درست هم هست و من هم اعتقاد دارم جوان اول باید درس خود را بخواند و کارهای ضروری را که از نظر معاش در زندگی نیاز است انجام دهد و بعد ممکن است شرایط برسد که این احساس نیاز را داشته باشد تا برای آرامش بیشتر، از مدیتیشنی که خط و خوشنویسی برای هر شخص ایجاد میکند استفاده کند و برای آرامش بیشتر به این هنر بپردازد. از نظر من خوشنویسی پر از مدیتیشن است و یک آرامش ویژه و استثنایی و فوقالعادهای دارد. خوب جوانها به خاطر اقتضای سنی و انرژی که دارند، بیشتر به دنبال هیجان هستند؛ البته باید بگویم که این هنر هم هیجان خاص خودش را دارد ولی هیجانی که جوانان به دنبال آن هستند، کمی مغایر با هیجانی است که خوشنویسی دارد.
اما من بچههای زیادی را هم دیدهام که ارتباط بسیار خوبی با خوشنویسی داشتهاند، با این حال به طور کلی جوانان به فعالیتهای دیگری میپردازند که هیجان و انرژی بیشتری را میطلبد. امیدوارم از آنجایی که خوشنویسی در کشور ما خوشبختانه از اقبال و رونق برخوردار است، شرایطی فراهم شود که جوانان اگر فرصت داشته باشند به این هنر هم بپردازند.
یکی از هنرهایی که همیشه با خوشنویسی تنیده بوده و در کنار آن بوده، هنر تذهیب است. آیا شما فکر میکنید که تذهیب باید در خدمت خوشنویسی باشد یا اینکه خودش به عنوان یک هنر مستقل عرضاندام کند و جلوی مخاطب قرار بگیرد یا اینکه اصلاً خوشنویسی و تذهیب را مکمل همدیگر میدانید؟
من بر این نظر هستم که تذهیب به تنهایی هم میتواند ابراز وجود کند و به نمایش دربیاید. ضمن اینکه بسیاریها اعتقاد دارند که خوشنویسی اصلاً نیازی به تذهیب ندارد و میتوان گفت که خود خوشنویسی نوعی تذهیب است و نیاز مستقلی به آن ندارد. عدهای هم بر این عقیدهاند که خوشنویسی و تذهیب همیشه به هم بودهاند و در واقع مکمل همدیگر هستند. من هر سه نظر را قابل قبول میدانم و به آنها احترام می گذارم؛ خوشنویسی میتواند به تنهایی هنر مستقلی باشد و نیازی به تذهیب نداشته باشد، تذهیب شاید خودش اصلاً نیازی به خوشنویسی ندارد و میتواند به تنهایی وجود داشته باشد و به نوع دیگری هم میتوان گفت که این حرف هم غلط نیست که این دو هنر در کنار هم نیز میتوانند تأثیر و انعکاس مثبت و زیبایی برای بیننده داشته باشد و به او القا بکنند.
یکی از پدیده هایی که ما به شکل نوین شاهد آن هستیم، هر چند برخی اساتید بر این عقیده هستند که در طول تاریخ هنر خوشنویسی در ایران هم وجود داشته است، هنر «نقاشی خط» است. شما ظهور این پدیده را چطور ارزیابی میکنید و فکر میکنید آیا این قابلیت را دارد که جای خوشنویسی را بگیرد یا اینکه خوشنویسان را وادار کند برای محبوبتر شدن آثار خودشان از اصول و تکنیکهای نقاشی خط استفاده کنند؟
من از دیدگاه خودم هیچ مغایرت و اختلافی با نقاشی خط نمی بینم و همیشه به آن احترام میگذارم. بر این ذهنیت هستم که هر کار قشنگی که بتواند با ذوق و سلیقهی مردم ارتباط پیدا کند، قطعاً میتواند به حیات خودش ادامه بدهد و رشد و پیشرفت داشته باشد. نقاشی خط هم از این موضوع مستثنی نیست و به نظر من تا حالا خوب پیش رفته است و میتواند این پیشرفت خودش را ادامه بدهد. قطعاً برای اینکه ماندگار باشد باید خودش را با ذوق و سلیقهی مخاطب و بینندهی خودش هماهنگ کند.
من فکر نمیکنم که نقاشی خط یا هر کار ظریف و هنری و قشنگ دیگری بتواند جای خوشنویسی را تنگ بکند یا حتی بخواهد جای آن را بگیرد، به خاطر اینکه خوشنویسی ما با روح و روان مردم ما عجین شده و در کنار تاریخ ما قرار دارد و در واقع میتوانیم بگوییم به نوعی شاید بیش از هزار سال سابقه دارد. کاری که توانسته این مدت متوالی و طولانی به حیات خود ادامه بدهد و در جامعه حضور داشته باشد، قطعاً به این سادگی از بین نخواهد رفت و نقاشی خط یا هر هنر دیگری هم اصلاً پتانسیل این را ندارد یا قطعاً چنین قصد و نیاز هم ندارد که بخواهد هنر خوشنویسی را کنار بزند. بنابراین هر کدام به جای خودش و در جایگاه خودشان حضور دارند و می توانند تأثیر مثبت و خوبی داشته باشند.
شما هم خودتان به صورت حرفهای به خوشنویسی می پردازید و هم هنرآموزانی را تربیت میکنید. حس شما دربارهی اینکه این توانایی را به عدهای از جوانانی که علاقهمند هستند آموزش میدهید چیست؟ چطور با این موضوع برخورد میکنید که به هنرجویان جوان و مشتاق هنر خوشنویسی را میآموزید؟
براساس تجربهای که دارم و در این سالهای متمادی با دوستان متعددی از سن و سالهای مختلف برخورد داشتهام، آرامش و آسایشی را که خط نستعلیق به افراد هدیه کرده به وضوح لمس کردم و این تأثیر مثبت و خوب را در افراد متعدد به عینه دیدهام و همیشه هم تلاش کردم تا بتوانم بهترین تأثیر را برای هنرجویان و دوستان مختلفی که در کلاس حضور دارند، داشته باشم. همچنین از این بابت خوشحالم که خط نستعلیق این تأثیر مثبت و آرامشبخش را برای این افراد مختلف داشته و خواهد داشت. من هم نهایت تلاشم را کردم که این موضوع و حس به بهترین شکل انتقال یابد.
خودتان در زمان خلق یک اثر خوشنویسی چه احساسی دارید؟ زمانی که متنی را برای نوشتن انتخاب میکنید، چطور با اثر خودتان ارتباط برقرار میکنید و نوشتن یک بیت، آیه یا یک جملهی زیبا چه حسی را به شما میدهد؟
سؤال بسیار بسیار جالبی است به نظر من بسته به ذهنیتی که آدمها دارند، درجه ذوق و احساسی که افراد دارند، مثلاً یک شعر یا مطلبی نهایت احساس خوب را برای آدمی به وجود میآورد و بی نهایت موافق ذهنیت و حال آدمی است. این موضوع باعث میشود که بالاترین برانگیختگی برای انسان ایجاد بشود و ناخودآگاه بالاترین، پتانسیل آدمی برای انجام آن جاری میشود. اینکه مکانیزم این عملکرد چگونه است، این خودش یک داستانی دارد. چه مکانیزمی اتفاق میافتد که من عرض میکنم بالاترین تأثیر را روی آدمی می گذارد و بالاترین پتانسیل آدمی جاری میشود براساس حد و اندازهای که هر کس دارد، تعیین میشود؛ مثلاً کسی ظرفیتش در یک حد خاص است و افراد دیگری پایینتر یا بالاتر از این سطح قرار دارند. به هر حال افراد در هر حدی که هستند، وقتی که این موافقت از نظر احساس و ذهنیتی که نسبت به مطلبی به وجود بیاید، بالاترین پتانسیل آدمی به طور خودآگاه و ناخودآگاه برای انجام آن کار با میل و رغبت فراوان جاری میشود.
اینکه در لحظهی انجام کار آدم چه احساسی دارد، واقعاً به کلمات نمیآید و به این شکل قابل بیان نیست. من فکر میکنم نوعی پرواز، نوعی بیوزنی، نوعی احساسی که آرامشبخشترین احساس و حالتی است که آدمی میتواند داشته باشد و البته اینکه آدم چقدر بتواند این احساس را داشته باشد داستانی دارد، ولی با ذهنیتی که من دارم شخص باید حین انجام کار رها از هر چیزی باشد تا بالاترین پتانسیل او بتواند جاری شود. اگر در همان لحظات چیزی به ذهن آدم بیاید که خارج از آن عالم و حال خاص شخص باشد، آن احساس را خدشهدار میکند؛ یعنی وقتی شخص کاری را میکند این احساس را کاملاً رها، آزاد و پروازگونه تجربه میکند، حالا حد این کار یا به اصطلاح معدل این کار یا هر نمرهای که بخواهد داشته باشد، با توجه به این احساس و حالت سنجیده میشود و یکی از زیباترین حالتهایی است که آدمی میتواند طی دوران زندگیش احساس بکند. آنهایی که هنرمند هستند خوشبختانه مرتباً این احساس را دارند و واقعاً خوشا به حال آنان.
برای نوشتن یا خلق کردن یک اثر خوشنویسی چقدر در انتخاب متن و شعر وسواس دارید و به طور کلی چه نوع جملات، اشعار یا ابیاتی را برای نوشتن انتخاب میکنید؟ آیا مثلاً وقتی میخواهید حس خاصی را به مخاطب انتقال بدهید، ابیاتی را انتخاب میکنید که با روحیات و درونیات شما سازگار باشند؟ به طور کلی در انتخاب آن چیزی که مینویسید چه فاکتورهایی را در نظر میگیرید؟
تا اندازهای که من تجربه دارم و آن معنا را متوجه میشوم، کسی که واقعاً کار هنری میکند و مثلاً هنرمند هست مثل هر آدمیزاد دیگری معمولاً به دنبال تمایلات و حس و حال خودش میرود. اینکه صرفاً به خاطر مخاطب کاری را انجام دهد، این هم خودش مسئله و داستانی است. اما تا جایی که من میدانم هنرمند کار خودش را میکند، حالا مخاطبی که درونیات مشترکی با آن اثر هنری برقرار میکند مربوط به انعکاس کار است. کسی که ذوق عمومیتری داشته باشد و ذوقش افراد بیشتری را جذب کند و پاسخ دهد، از اقبال بیشتری برخوردار است؛ مثلاً مثل استاد امیرخانی که کار ایشان افراد متعددی را به قول معروف سیراب میکند و به ذوق آنها پاسخ میدهد، بنابراین کار ایشان اقبال بیشتری دارد و قطعاً ایشان یا کسی مثل ایشان لزوماً به این فکر نیست که مثلاً باید بتوان افراد متعددی را تحت تأثیر قرار بدهد. در واقع ایشان کار خودشان را انجام میدهند اما ذوق و استعداد چنین شخصی این خاصیت را دارد که این تأثیر را در افراد بیشتری داشته باشد. من هم از این قاعده مستثنی نیستم؛ آنچه را که ذوق و سلیقهی من هست انجام میدهم و در واقع من خودم را باید راضی کنم و اگر غیر از این باشد اصلاً معنای هنر و هنرمند تغییر میکند.
من هم به طور طبیعی دنبال آنچه که تمایل خودم و احساس هست میروم و در واقع تلقی و احساس و برداشت خودم را پیگیری میکنم و انجام میدهم. مثلاً شعر یا مطلبی بیشتر من را تحت تأثیر قرار میدهد، به آن علاقهمند میشوم و روی آن کار میکنم. ضمن اینکه از جنبهی دیگر میتوان گفت که یک آدم حرفهای قادر به انجام هر مطلبی هست و می توانیم اینطور هم بگوییم که همان چیزی که خودش علاقهمند است و دوست دارد، قطعاً از کیفیت بهتری برخوردار است.
میخواهم یک سؤال کلیتر مطرح کنم؛ هنرمندان دید ریزبین و دقیقی دارند و معمولاً به همهی پدیدهها به شکل زیباییشناسانه نگاه میکنند. شما خودتان در این زمینه چه دیدگاهی دارید؟ برای نمونه آیا این دیدگاه را دارید که چون حرفهی شما خوشنویسی است، افراد را براساس خط آنها روانشناسی کنید یا از روی خط آنها را بشناسید یا اصلاً چنین امکانی هست؟ چون مثلاً یک نقاش همیشه به دنبال مناظر طبیعی است که بتواند اثر خود را خلق کند؛ آیا یک خوشنویس هم افراد را براساس خط آنها و این ویژگی شخصیتی میشناسد؟
اگر بخواهیم کلی نگاه کنیم باید بگویم که نه، خوشنویس افراد را براساس خط آنها نمی شناسد؛ مثلاً اگر بخواهیم اینطور تلقی کنیم که اشخاصی که خطشان خوب است آدمهای خوبی هستند و اشخاصی که خطشان بد است آدمهای خوبی نیستند باید عرض کنم که با این دستهبندی نباید در مورد افراد قضاوت کرد و درست هم نیست. اما در مورد اینکه خط افراد چه ارتباطی با شخصیت و روحیهی آنها دارد باید بگویم که در یک مصاحبهای در آلمان داشتم همین سؤال مطرح شد و به این مطلب اشاره کردم که من خودم سالها قبل خوانده بودم که در آلمان از روی خط افراد جنبههای مختلف شخصیتی یک فرد را استنتاج میکنند؛ یعنی فرضاً کسی که میخواست در ادارهای استخدام شود، از روی خط ناخودآگاه او و نه خط خودآگاهش به درستی به جنبههای مختلف شخصیتی آن فرد پی میبردند. بنابراین میتوان گفت که از روی خط افراد که در واقع انعکاس حالات درونی شخص یا همان خط ناخودآگاهش است، میشود جنبههای شخصیتی فرد را تحلیل و استنتاج کرد. به طور اخص و به طور خاص باید بگویم که بله، این کار را میشود انجام داد اما اینکه بخواهیم افراد را کلی و به این صورت دستهبندی کنیم، همانطورکه عرض کردم کار درستی نیست ولی به صورت تخصصی از روی خط افراد بخصوص خط ناخودآگاه میشود شخصی را بررسی کرد، چون خط ناخودآگاه بیواسطه حالات درونی افراد را بیان میکند ولی خط خودآگاه حالت باسمهای و غیرواقعی پیدا میکند بنابراین از روی خط ناخودآگاه میشود این آنالیز را انجام داد.
آیندهی خوشنویسی در ایران را چطور ارزیابی میکنید و فکر میکنید که چه تحولاتی در انتظار این نهلهی هنری خواهد بود؟
من آیندهی خوبی برای خوشنویسی میبینم، به خاطر حضور جوانان متعددی که به این کار پرداختند و براساس پیشرفتی که من به شخصه طی ده پانزدهسالهی اخیر در خوشنویسی بهوسیلهی این جوانان دیدهام، آیندهی بسیار خوبی را برای خوشنویسی پیشبینی میکنم. وقتی با سالهای گذشته قیاس میکنم، همینطور که عقبتر برویم استعدادها کمتر بود ولی همینطور که از گذشته به جلو میآییم، من دیدم و میدانم که استعدادها رشد و شکوفایی داشتند و طی این ده پانزده سالهی اخیر رشد بسیار بسیار قابل توجه و خوبی را شاهد بودیم. براساس همین مسئله فکر میکنم که حتی میتوانیم بیشتر از اینها امیدوار باشیم. به طور کلی من آیندهی خوبی را برای خوشنویسی میبینم.
به عنوان سؤال پایانی اگر نکتهای باقی مانده که من در سؤالاتم نپرسیدم یا صحبت خاصی را که دارید، خوشحال میشوم بشنوم.
باید عرض کنم که من آقا ایمان را در امر مصاحبه بسیار حرفهای و خوب میبینم؛ چون خود همین مصاحبه یک داستانی است؛ یک آدم متخصص میتواند یک مصاحبهی جامع و تام و تمام انجام دهد. بنابراین تلقی من این است که آقا ایمان در این زمینه بسیار بسیار متخصص شده است و من از این بابت بسیار خوشحالم هستم و واقعاً شما را تحسین میکنم، شما در این زمینه بسیار متخصص هستند.
اما نکتهای که میخواستم اضافه بکنم این است که سردبیر هفتهنامهی «هاتف» سؤال جالبی را پیشتر از من پرسیده بود که فکر میکنم اشاره به آن خالی از لطف نباشد. به قول معروف هر هنری پیامی دارد و در واقع سؤال این بود که پیام خوشنویسی برای مخاطب و جامعه چیست؟ شما با این سؤال موافقید؟
بله، حتماً. سؤال خیلی خوبی است.
از نظر من این سؤال که خوشنویسی چه پیامی دارد، بسیار بسیار جالب است. جواب من این بود و الآن هم این هست که پیام خوشنویسی دوستی و مهر و الفت و نهایتاً حس همجواری است. چطور؟ وقتی یک ترکیب خوشنویسی که کلمات متعددی کنار هم قرار میگیرند، حتی یا به صورت سطح و یا به صورت فرم، کسی که در حال انجام این کار است به طور ناخودآگاه تلاش میکند که هر کدام از این کلمات رعایت حال همدیگر را بکنند؛ اگر روی یک کشیدهی تخت و در پشت یک متن و قوس قرار بگیرد، آن قوس کمی مراعات حال تخت بودن این کشیده را میکند، کمی مراعات اندازهی این را میکند که در این ترکیب کلی هماهنگی و نواخت بیشتری با هم داشته باشند و رعایت حال همدیگر را میکنند که در مجموع بتواند یک انعکاس و فرم خوبی را به نمایش بگذارند و به بیننده القا کنند. یعنی اگر بخواهیم هر کدام از این حروف و کلمات را به طور مجرد و تنها اجرا کنیم، تعریف آنها با تعریفی که در این مجموعه داریم مقداری فرق میکند؛ در آنجا کاملتر و با فرم خاصی اجرا میشوند ولی وقتی در یک مجموعه قرار میگیرند دیگر مثل فرمی که تنها اجرا میشوند نوشته نمیشوند. در واقع کمی به خاطر ملاحظهی کنار هم بودن، هوای هم را داشتن و حس همجواری را نشان دادن رعایت حال همدیگر را میکنند تا نهایتاً در مجموع بتوانند انعکاس خوبی داشته باشند. برای ارائهی یک انعکاس مؤثر ناچارند که با هم کنار بیایند و بنابراین ملاحظهی همدیگر را میکنند و تأثیر بهتری میگذارند. اگر به قول معروف هر کسی بخواهد حرف خودش را بزند اصلاً نمیتوانند کنار همدیگر قرار بگیرند، در صورتی میتوانند کنار هم قرار بگیرند و یک ترکیب مؤثر به وجود بیاورند که رعایت حال همدیگر را بکنند و من فکر میکنم این بهترین پیامی است که خوشنویسی میتواند داشته باشد و دارد. این پیام زیبا همان حس همجواری است که به بهترین وجه در خوشنویسی نمود پیدا میکند.